توسط یه ادم غرق شده که خدا نجاتش داد | دوشنبه یکم آذر ۱۴۰۰ | ۸:۷ ب.ظ سلاممیام وبلاگها رو میخونم ولی حس نوشتن نیست الان ه نگاه کردم دیدم اززمانی که نوشتم یماهی میگذره خب همسر یکشبه بود رفت تهران یه 8روزی بود کلا رفت وامدش10روزشد منم رفتم خونه مادرم اینا یه هفته اونجا بودم درسته دلتنگ خونه امون بودم ولی درکنارپدرومادریه حس دیگه ای دارههمسراومد ویه روزقبل اومدن همسراز مسافرت با پدرشوهرحرف زدم بهم گفت واصرارکرد که زودتربچه داربشیم دنبالش بریم شده کاشت جنین انجام بدیم چون یکبار مادرشوهربه همسرگفته که مهریه زنت رو میدم طلاقش بده باورم نمیشدکه هنوزم دنبال جدایی ما باشه با وجوداینکه میبینه پسرش چقدر پیشرفت کرده مستقل شده ورشد داشتهگریه ام گرفت تا فرداتوفکربودم وخلاصه دلتنگی وناراحتی برام داشت به همسرکه گفتم کلی دلداریم داد ولی خب حس خوبی نداره این حرفاهرروز التماس میکنم دعا میکنم خدا مادرشدن رونصیبم کنه خیلی حسرتش رو بدل دارم هرکاری هم میکنم یکم اضافه وزنم پایین نمیاد دلم میخواد کتاب بنویسم ادم موفقی باشم ولی اینقد بیحوصله وتنبل هستم که نمیشهبرای خیلی ها
روزها کلی حرفای مثبت وپر انرژی میگم ولی خودم هیجی صفر صفرماین روزها همش امید دارم که اینماه بارداربشم وازخدا میخوام که منو به ارزوم برسونهباهمسایه ها میگذرونم دلم یه تنوع وشادی میخواد 25این ماه واردششمین سال عقدمون میشیم سالگردمون هست قدیما چقد اینجا نوشتم از دلتنگی و نرسیدن وحالا خداروشکر که مال هم هستیم ولی نبود بچه یه غم رو دلمون گذاشتهدعاکنید زودی بیام بنویسم که منم دارم مادرمیشمخدایا بر qap man...
ما را در سایت qap man دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 167 تاريخ : چهارشنبه 13 بهمن 1400 ساعت: 15:58